کد مطلب:109129 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111

خطبه 207-خطبه ای در صفین












[صفحه 82]

خطبه التعاون اما پس از ستایش گردانید خداوند پاك برای من بر شما حقی را با حكومت من بر امر شما و برای شما است بر من از حق مانند آن حقی كه مرا است بر شما و حق فراخترین چیزها است در وصف كردن به همدیگر و تنگ ترین چیزهاست در انصاف دادن به همدیگر جاری نمی شود كسی را حقی بر دیگری مگر جاری می شود غیری را حقی بر وی و جاری نمی شود بر وی حقی مگر جاری می شود حقی برای او و اگر باشد برای یكی كه جاری شود حق برای وی و كسی را حقی بر او جاری نشود هرآینه باشد این خالص برای خداوند پاك نه خلق او را برای توانائی او بر بندگانش و برای عدالت او در هر چیزی كه جاری شود بر وی پدیدارهای حكم او ولیكن او قرار داد حق خود را بر بندگان اینكه فرمانبرند او را و قرار داد پاداش آنها را بر آن افزون كردن ثواب از روی فضل از او و وسعت دادن به چیزیكه او از زیاد كردن اهل آن است سپس گردانید خداوند پاك از جمله حقهای خود چند حقی واجب كرد آنها را برای بعض مردم بر بعضی دیگر و گردانید آنها را به جنبشی برابر می شوند در جهتهای مختلف و واجب گرداند بعضی آنها بعضی را و سزاوار نمی شود بعض آنها مگر به عوض بعض دیگر و بزرگتر چیزی كه واجب كرد خداوند پاك ا

ز این حقها حق مالكست بر رعیت و حق رعیت است بر حاكم و این فریضه ای است كه واجب گردانید آن را خداوند پاك برای هر یك از والی و رعیت بر دیگری و گردانید آن را سبب نظم برای الفت آنها و ارجمندی برای دین آنها نیست صلاح یابد رعیت مگر به صلاح والیها و والیها صلاح نیابد مگر به راست شدن رعیت پس چون ادا نماید رعیت بر والی حق او را و ادا نماید والی به رعیت حق او را عزت یابد حق در میان آنها و راست می گردد راههای دین و راست می گردد نشانه های عدالت و روان گردد بر راههای خود طریقه های نیك و به صلاح آید با این زمان و بسته شود طمع در باقیماندن دولت و ناامید شود طمعهای دشمنها و چون غالب شود رعیت بر والی خود یا ستم كند والی به رعیت خود مختلف گردد آنجا كلمه و آشكار گردد نشانه های ستم و بسیار گردد تباهكاری در دین و رها شود راههای روشن طریقه های نیك پس عمل شود به خواهش و فروگذاشته شود حكمها و بسیار شود بیماریهای نفسها پس ترسیده نمی شود برای حق بزرگی كه تعطیل شده و نه برای باطل بزرگی كه انجام یافته در آنوقت خوار گردد نیكوكاران و عزیز گردد بدكاران و بزرگ گردد عقوبتهای خداوند نزد بندگان پس بر شما باد خیرخواهی همدیگر در این و نیكو یاری د

ادن به همدیگر بر آن پس نیست كسی هر چند كه سخت شود بر خوشنودی خداوند رغبت زیاد او و دراز گردد در كار كوشش او برسد به حقیقت آنچه خداوند اهل آن است از اطاعت برای او ولیكن از حقوق واجب خداوند بر بندگان اندرز دادن است به مقدار طاقت ایشان و یاری دادنست به همدیگر به بر پا داشتن حق میان ایشان و نیست مردی اگر چه بزرگ باشد در حق مرتبه او و پیشی گیرد در دین برتری او برتر از اینكه یاری شود بر آنچه واجب كرده بر او خداوند از حق او و نیست مردی اگر چه كوچك شمرد او را نفسها و حقیر شمرد او را چشمها بدون اینكه یاری دهد بر این یا یاری شود بر آن

[صفحه 84]

به راستی از حق كسی كه بزرگ باشد بزرگی خداوند در نفس او و بلند باشد مرتبه او از دلش این است كه كوچك باشد نزد او جهت بزرگی این هر آنچه غیر اوست و سزاوارتر كسی كه باشد این چنین هرآینه كسی است بزرگ باشد نعمت خداوند بر او پنهانی و خوب شد نیكوئی او بر وی پس به راستی بزرگ نشد نعمت خداوند بر كسی مگر زیاد گردد بزرگی حق خداوند بر وی و براستی از بدترین حالتهای حاكمها نزد مردمان صالح اینكه گمان شود به آنها دوستی فخر و نازش و نهاده شود امر آنها بر خودبزرگ بینی به تحقیق ناخوش داشتم كه باشد دور زند در گمان شما كه من دوست می دارم ستودن و شنیدن مدح را و نیستم به حمداله این چنین و اگر دوست می داشتم اینكه گفته شود این هرآینه رها می كردم آن را جهت فروتنی كردن برای خداوند پاك از فراگرفتن آنچه او سزاوار است به آن از عظمت و بزرگواری و بسا شیرین دانند مردم ستایش را پس از آزمایش پس ثنا مگوئید بر من به نیكوئی ستودن برای بیرون كردن من نفس خود را به سوی خداوند و به سوی شما از... داری در حقهائی كه فارغ نگشته ام از ادای آنها و واجباتیكه ناچار است مرا از گذراندن آن پس سخن مگوئید با من به آنگونه كه سخن گفته می شود به آن نحو گردن

كشان و خودداری نكنید از من به آنگونه كه خودداری می شود نزد صاحبان خشم و تندی و آمیزش نكنید با من به چاپلوسی و گمان نكنید به من گران شمردن را در حقی كه گفته می شود بر من و نه درخواست بزرگ شمردن نفس خود را پس زیرا هر كس گران دارد حق را از اینكه گفته شود برای ادعا عدالتی را كه اظهار... شود بر او می باشد عمل به آن دو گرانتر بر او پس خودداری مكنید از گفتاری به حق یا به صلاح اندیشیدن به عدالت زیرا من نیستم در نفس خود برتر از اینكه خطا كنم و ایمن نمی دانم این را از كردار خودم مگر اینكه كفایت كند خداوند از نفس من آنچه را كه او مالكتر است به آن از من جز این نیست من و شما بندگان فرمانبرائیم برای پروردگار كه پروردگاری نیست جز او و مالك می شود از ما آنچه را كه مالك نمی شویم از نفسهای خودمان و بیرون آورد ما را از آنچه بودیم در آن به سوی آنچه به صلاح آورد ما را بر آن پس عوض كرد ما را پس از گمراهی به راه راست و داد ما را بینائی پس از كوری.


صفحه 82، 84.